خلاصه
Daichi Shinagawa فقط یانکی (اصطلاح ژاپنی بزهکار) بود که در مورد سبک زندگی دبیرستان خود چیزی نمی خواست. نماینده کلاس فداکار ، هانا آداچی ، او را درگیر زندگی مدرسه می کند و همیشه اجازه این کار را نمی دهد. شیناگاوا درمورد این است که چرا او را مبهوت نگه می دارد تا اینکه راز او را پیدا کند. گرچه ممکن است به نظر می رسد او یک کلیشه نمایندگی دوره متوسط است ، اما آداچی فاقد حس خوب است و واقعاً چندان درخشان نیست و شیناگاوا در نهایت می فهمد که آداچی یک بزهکار سابق است. با توبه از یانکی بودن در تمام سالهای دبیرستان ، آداچی تصمیم می گیرد راه های خود را برای تحقق بخشیدن به چشم انداز خود برای تبدیل شدن به نماینده کلاس بالا تغییر دهد. بنابراین او تصمیم نمی گیرد که دقیقاً همان گافی را که او مرتکب شد ، ادامه دهد ، وی تصمیم گرفت که به Shinagawa کمک کند. بنابراین هم مدرسه هایشان در دبیرستان مون شیرو و همچنین تجربیات آن دو دوست محتمل شروع می شود.
داچی شیناگاوا
قهرمان اصلی داستان. شیناگاوا همچنین به عنوان "یانکی کان" نامیده می شود ، یک بزهکار کوتاه روحیه است که نمی خواهد مزاحم او شود و برنامه ای برای سبک زندگی خود در دبیرستان ندارد. این تا زمانی است که او یک بزهکار سابق راضی می شود که او را متقاعد می کند مسیر خود را تغییر دهد و ممکن است مانند او توبه کند ، آداچی. از چیزهای کوچکی مانند سیگار نکشیدن و پرهیز از دوره ، حتی تبدیل شدن به معاون رئیس شورای دانش آموز ، او فقط از آداچی رنج می برد تا فعالیت در دانشگاه بیشتر می شود ، اما به آرامی در زنجیره تغییر می کند: در آغاز. او خواندن را تحقیر می کند اما در ریاضیات کاملاً بد نیست. او به همین ترتیب فردی صادق است که برای محافظت از دیگران همه چیز را امتحان می کند و عضوی اساسی از گروه تازه وارد خود در این رده می شود.
در حالی که پدرش ، که سبک او قابل مقایسه است ، یک پزشک مشهور است ، مادرش یک وکیل است. بعد از رشته ، نشان داده شد که او در بین بهترین دانش آموزان یک مدرسه راهنمایی خصوصی بود که قابل اعتماد بود. پس از درگیری با بزهکارانی که باعث ایجاد مزاحمت برای رقیب شماره یک وی در تحصیلات شده بودند ، وی را از م institutionسسه لگد زد. نمرات او قبلاً افت کرده بود ، در نهایت حس کنجکاوی در تحصیل را به طور کامل از دست داد و بعداً دانش آموز با نمرات ضعیف شد ، اگرچه او با شیزوکو قول داد که دوباره در دانشگاه به نتیجه برسد. این مناسبت نشانگر بزهکاری و تغییر شکل ظاهری وی است (او قبلاً موهای مشکی داشت و عینک می زد).
او در ابتدا با هانا آداچی رابطه عاشقانه نفرت دارد ، لذت بردن از شخصیت او برای کمک به دیگران بدون در نظر گرفتن چیزی ، اما رانندگی او ، و عصبانیت با او به دلیل ادم سفالی ، عدم تمایل به کمک به شوخی و برنامه های عجیب و غریب او. در یک فصل جایزه ، مشخص شد که شیناگاوا تصمیم گرفت منتظر مون شیرو باشد فقط پس از دیدن یک دختر جذاب ، که واقعاً آداچی بود بدون عینک و موهای آزاد (چیزی که تا دیرتر از آن نمی فهمید) ، در کنکور. اگرچه او دائماً با آداچی درگیر می شود ، اما چنین کاری انجام می دهد تا او آسیب نبیند و مزاحمتی ایجاد نکند. آداچی نسبت به احساسات در شیناگاوا بی توجه است ، گرچه حتی وقتی همکلاسی سابق او در دبیرستان به اهداف خود می گوید که از او برای شیناگاوا خواستگاری کند و بعدا اعتراف کند که از او لذت می برد حسادت می کند.
او در یک کالج معتبر پذیرفته می شود و چهار سال پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان ، ثابت می کند که در مون شیرو مشغول به تدریس است