خلاصه
از اسکنهای JShoujo
• من می توانم درام ضرب و شتم ارواح را بشنوم
اولین مرد ریکا که نامزدش شده است ، نامزد خواهر بزرگتر او است. با این حال ، آرزوی خواهرش از کودکی عروس شدن بود و از زمانی که نامزدی با پسر دیگری چند سال زودتر به دلیل عدم توانایی در بارداری ناموفق بود ، ریکا سوگند یاد کرد که هر کاری در توانش باشد انجام دهد تا به خواهرش کمک کند تا آرزوی خود را برآورده کند. آیا این کمک به او برای ازدواج با پسری است که عاشق او است؟
• مانند بارش برف در بندرگاه
یوری با کوریتا روبرو می شود ، دختری که از دبیرستان از باشگاه بسکتبال می شناخت. در آن زمان ، او دختری آرام بود و عجیب عجیب و غریب با او داشت. وقتی دو سال بعد از تصادف با او روبرو شد ، متوجه شد که او یک دختر خارج از خانه (اگر نه کمی بلند قامت) شده است. چند هفته بعد از ملاقات اتفاقی آنها ، از بیمارستان تماس تلفنی با وی مبنی بر تلاش او برای خودكشى دریافت می شود و او به دلیل واقعی تغییر شدید پی می برد.
• مبارزه کردن!
یوکی یک جوان 21 ساله سخت کوش است که به طور خستگی ناپذیر به عنوان یک هماهنگ کننده در یک مدرسه انگلیسی زبان دور می شود تا بتواند پس انداز کافی برای ادامه تحصیل در خارج از کشور داشته باشد. او علاقه ای به بچه ها ندارد زیرا خیلی هدفش را تعیین کرده است - یعنی تا زمانی که با یوکی ، پسری به همین نام با او آشنا شود. آنها فقط چند روز پس از ملاقات با هم زندگی می کنند و در ابتدا اوضاع خوب پیش می رود ، اما یک روز ، او تصادفاً صورت او را می زند. با گذشت روزها خشونت بیشتر می شود - آیا عشق آنها دوام خواهد داشت ؟!
• روزهای خورشید
نانا و ایچی دوقلوهایی هستند که در نزدیکی یکدیگر قرار دارند. مطمئناً افراد اطراف فکر می کنند عجیب است که آنها هنوز در یک رختخواب می خوابند - اما آنها نمی توانند کمتر به فکر دیگران فکر کنند. همه آنها به یکدیگر احتیاج دارند. یک روز ، آنها به یک مرد بی ادب نگاه می کنند که عینک آفتابی تیره ای بر تن دارد و ادعا می کند پدر پدر گمشده آنهاست! آیا واقعاً اوست؟ و چرا او تصمیم گرفت اکنون خودش را برای آنها آشکار کند؟
شامل داستان های دیگری است که همه محور این موضوع هستند: "یک فردا گل رز".